0

هفت پیکر نظامی گنجوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سه‌شنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
جمعه 10 اردیبهشت 1395  12:02 PM

روزی از روزهای دیماهی

چون شب تیر مه به کوتاهی

از دگر روز هفته آن به بود

ناف هفته مگر سه‌شنبه بود

روز بهرام و رنگ بهرامی

شاه با هردو کرده هم نامی

سرخ در سرخ زیوری بر ساخت

صبحگه سوی سرخ گنبد تاخت

بانوی سرخ روی سقلابی

آن به رنگ آتشی به لطف آبی

به پرستاریش میان در بست

خوش بود ماه آفتاب‌پرست

شب چو منجوق برکشید بلند

طاق خورشید را درید پرند

شاه از آن سرخ سیب شهدآمیز

خواست افسانه‌ای نشاط‌انگیز

نازنین سر نتافت از رایش

در فشاند از عقیق در پایش

کای فلک آستان درگه تو

قرص خورشید ماه خرگه تو

برتر از هر دری که بتوان سفت

بهتر از هر سخن که بتوان گفت

کس به گردت رسید نتواند

کور باد آنکه دید نتواند

چون دعائی چنین به پایان برد

لعل کان را به کان لعل سپرد

گفت کز جمله ولایت روس

بود شهری به نیکوی چو عروس

پادشاهی درو عمارت ساز

دختری داشت پروریده به ناز

دلفریبی به غمزه جادو بند

گلرخی قامتش چو سرو بلند

رخ به خوبی ز ماه دلکش‌تر

لب به شیرینی از شکر خوشتر

زهره‌ای دل ز مشتری برده

شکر و شمع پیش او مرده

تنگ شکر ز تنگی شکرش

تنگدل‌تر ز حلقه کمرش

مشک با زلف او جگرخواری

گل ز ریحان باغ او خاری

قدی افراخته چو سرو به باغ

روئی افروخته چو شمع و چراغ

تازه روئیش تازه‌تر ز بهار

خوب رنگیش خوبتر ز نگار

خواب نرگس خمار دیده او

ناز نسرین درم خریده او

آب گل خاک ره پرستانش

گل کمر بند زیر دستانش

به جز از خوبی و شکر خندی

داشت پیرایه هنرمندی

دانش آموخته ز هر نسقی

در نبشته ز هر فنی ورقی

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها