0

منطق‌الطیر عطار

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: منطق‌الطیر عطار
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  8:07 PM

مادری بر خاک دختر می‌گریست

راه بینی سوی آن زن بنگریست

گفت این زن برد از مردان سبق

زانک چون ما نیست و می‌داند به حق

کز کدامین گم شده ماندست دور

وز که افتادست زین سان نا صبور

فرخ او چون حال می‌داند که چیست

داند او تا بر که می‌باید گریست

مشکل آمد قصهٔ این غم زده

روز و شب بنشسته‌ام ماتم زده

نه مرا معلوم تا در درد کار

بر که می‌گریم چو باران زار زار

من نه آگاهم چنین گریان شده

کز که دور افتاده‌ام حیران شده

این زن از چون من هزاران گوی برد

زانکه از گم گشتهٔ خود بوی برد

من نبردم بوی و این حسرت مرا

خون بریخت و کشت در حیرت مرا

در چنین منزل که شد دل ناپدید

بل که هم شد نیز منزل ناپدید

ریسمان عقل را سر گم شدست

خانهٔ پندار را در گم شدست

هرکه او آنجا رسد سرگم کند

چار حد خویش را در گم کند

گر کسی اینجا رهی دریافتی

سر کل در یک نفس دریافتی

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها