0

غزلیات عطار نیشابوری

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:01 PM

دوش کان شمع نیکوان برخاست

ناله از پیر و از جوان برخاست

گل سرخ رخش چو عکس انداخت

جوش آتش ز ارغوان برخاست

آفتابی که خواجه‌تاش مه است

به غلامیش مدح خوان برخاست

از غم جام خسروی لبش

شور از جان خسروان برخاست

روی بگشاد تا ز هر مویم

صد نگهبان و دیده‌بان برخاست

یارب از تاب زلف هندوی او

چه قیامت ز هندوان برخاست

مشک از چین زلف می‌افشاند

آه از ناف آهوان برخاست

چشم جادوش آتشی در زد

دود از مغز جادوان برخاست

فتنه‌ای کان نشسته بود تمام

باز از آن ماه مهربان برخاست

پیش من آمد و زبان بگشاد

گفت یوسف ز کاروان برخاست

دل به من ده که گر به حق گویی

در غم من ز جان توان برخاست

دل چو رویش بدید دزدیده

بگریخت از من و دوان برخاست

آتش روی او بدید و بسوخت

به تجلی چو آن شبان برخاست

او چو سلطان به زیر پرده نشست

دل تنها چو پاسبان برخاست

چون همه عمر خویش یک مژه زد

همه مغزش ز استخوان برخاست

نتوان کرد شرح کز چه صفت

دل عطار ناتوان برخاست

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها