0

قصاید هلالی جغتایی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قصیدهٔ شمارهٔ ۲
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:21 PM

گر جان کنم به حسرت زان لب نمی‌کند دل

دل کندن از لب او جان کندنی‌ست مشکل

قبله‌ست روی جانان، لعلش چو آب حیوان

این یک مقابل جان و آن یک به جان مقابل

درست دعا بر آرم، هرگز فرو نیارم

الا دمی که سازم در گردنت حمایل

ای من سگ خیالت، آن‌جا که اوست هرگز

نه حاجب‌ست مانع، نه پرده‌دار حایل

بازی مکن که پیشت، در خون و خاک غلتم

نه مرده و نه زنده، چون مرغ نیم‌بسمل

گر بر زلال حیوان ریزد حمیم قهرت

آن آب زندگی را سازد چو زهر قاتل

گر در سموم باشد اندک نسیم لطفت

در یک نفس جهان را بخشد حیات کامل

از بهر مطربانت سازد فلک همیشه

این چرخ چنبری را خورشید و مه جلاجل

دست کرم گشودی، بذل درم نمودی

پیش از دعای داعی، پیش از نماز سایل

در سلک آن لئالی، خود را مکش هلالی

سررشته را نگه دار، زین رشته دست مگسل

بادا تمام مردم در خدمت تو حاضر

بادا نظام انجم از طلعت تو حاصل

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها