0

غزلیات هلالی جغتایی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:39 PM

غمی کز درد عشقت بر دل ناشاد می‌آید

اگر با کوه گویم، سنگ در فریاد می‌آید

دلم روزی که طرح عشق می‌انداخت دانستم

که گر سازم بنای صبر بی‌بنیاد می‌آید

نمی‌دانم چه بی‌رحمی‌ست آن سلطان خوبان را

که هرگه داد خواهم بر سر بیداد می‌آید

رقیبا گر تو را اندیشهٔ ما نیست معذوری

کجا بی‌درد را از دردمندان یاد می‌آید؟

طفیل بندگان، من هم قبول افتاده‌ام گویا

که از هر جانب آواز مبارک باد می‌آید

عجب خاک فرح‌ناک‌ست کوی می فروشان را!

که هر کس می‌رود غمگین، همان دم شاد می‌آید

چه نسبت با رقیبان سنگ‌دل مسکین هلالی را؟

نمی‌آید ز خسرو آن چه از فریاد می‌آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها