0

غزلیات هلالی جغتایی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:31 PM

جان خوشست، اما نمی‌خواهم که: جان گویم تو را

خواهم از جان خوش‌تری باشد، که آن گویم تو را

من چه گویم که آنچنان باشد که حد حسن توست؟

هم تو خود فرما که: چونی، تا چنان گویم تو را

جان من، با آن که خاص از بهر کشتن آمدی

ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم تو را

تا رقیبان را نبینم خوش‌دل از غم‌های خویش

از تو بینم جور و با خود مهربان گویم تو را

بس که می‌خواهم که باشم با تو در گفت و شنود

یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم تو را

قصهٔ دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست

مشکلی دارم، نمی‌دانم چه سان گویم تو را؟

هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی

جای آن دارد که: رسوای جهان گویم تو را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها