0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی
جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:44 PM

ز بامداد دلم می‌جهد به سودایی

ز بامداد پگه می‌زند یکی رایی

چگونه آه نگویم که آتشی بفروخت

که از پگه دل من گشت آتش افزایی

فسون ناله بخوانم بر اژدهای غمش

که آتشست دم او و ناله سقایی

عجب که دوش کجا بوده است این دل من

که بر رخ دل من هست تازه صفرایی

به سوی جسم چو خاکسترم میا گستاخ

که زیر اوست یکی آتشی و دریایی

به خوی آتش او من همی‌روم ای یار

به حیله‌ها و به تزویرها و هیهایی

ز دردمیدن عشقش دلم شکست آورد

که عشق را دم تندست و دل چو سرنایی

به جست و جوی وصالش دل مراست به عشق

چه آتشین طلبی و چه آهنین پایی

حدیث آتش گویم ز شمس تبریزی

که تا ز تابش نورش رسد به هر جایی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها