0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی
جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:35 PM

به هر دلی که درآیی چو عشق بنشینی

بجوشد از تک دل چشمه چشمه شیرینی

کلید حاجت خلقان بدان شده‌ست دعا

که جان جان دعایی و نور آمینی

دلا به کوی خرابات ناز تو نخرند

مکن تو بینی و ناموس تا جهان بینی

در آن الست و بلی جان بی‌بدن بودی

تو را نمود که آنی چه در غم اینی

تو را یکی پر و بالیست آسمان پیما

چه در پی خر و اسپی چه در غم زینی

بگو بگو تو چه جستی که آنت پیش نرفت

بیا بیا که تو سلطان این سلاطینی

تو تاج شاه جهان را عزیزتر گهری

عروس جان نهان را هزار کابینی

چه چنگ درزده‌ای در جهان و قانونش

که از ورای فلک زهره قوانینی

به روز جلوه ملایک تو را سجود کنند

بنشنوند ز ابلیسیان که تو طینی

میان ببستی و کردی به صدق خدمت دین

کنند خدمت تو بعد از این که تو دینی

ستاره وار به انگشت‌ها نمودندت

چو آفتاب کنون نامشار تعیینی

اگر چه درخور نازی نیاز را مگذار

برای رشک ز ویسه خوشست رامینی

خمش به سوره کنون اقرا بسی عمل کردی

ز قشر حرف گذر کن کنون که والتینی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها