0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:48 PM

چشم پرنور که مست نظر جانانست

ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست

خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد

سجده گاه ملک و قبله هر انسانست

هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم

بهر ناموس منی آن نفس او شیطانست

و آنک آن لحظه نبیند اثر نور برو

او کم از دیو بود زانک تن بی‌جانست

دل به جا دار در آن طلعت باهیبت او

گر تو مردی که رخش قبله گه مردانست

دست بردار ز سینه چه نگه می‌داری

جان در آن لحظه بده شاد که مقصود آنست

جمله را آب درانداز و در آن آتش شو

کآتش چهره او چشمه گه حیوانست

سر برآور ز میان دل شمس تبریز

کو خدیو ابد و خسرو هر فرمانست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها