0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:40 PM

هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت

هله پیش آ که بگویم سخن راز به گوشت

می روح آمد نادر رو از آن هم بچش آخر

که به یک جرعه بپرد همه طراری و هوشت

چو از این هوش برستی به مساقات و به مستی

دهدت صد هش دیگر کرم باده فروشت

چو در اسرار درآیی کندت روح سقایی

به فلک غلغله افتد ز هیاهوی و خروشت

بستان باده دیگر جز از آن احمر و اصفر

کندت خواجه معنی برهاند ز نقوشت

دهد آن کان ملاحت قدحی وقت صباحت

به از آن صد قدح می که بخوردی شب دوشت

تو اگرهای نگویی و اگر هوی نگویی

همه اموات و جمادات بجوشند ز جوشت

چو در آن حلقه بگنجی زبر معدن و گنجی

هوس کسب بیفتد ز دل مکسبه کوشت

تو که از شر اعادی به دو صد چاه فتادی

برهانید به آخر کرم مظلمه پوشت

همه آهنگ لقا کن خمش و صید رها کن

به خموشیت میسر شود این صید وحوشت

تو دهان را چو ببندی خمشی را بپسندی

کشش و جذب ندیمان نگذارند خموشت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها