0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:38 PM

می‌دان که زمانه نقش سوداست

بیرون ز زمانه صورت ماست

زیرا قفسی‌ست این زمانه

بیرون همه کوه قاف و عنقاست

جویی‌ست جهان و ما برونیم

بر جوی فتاده سایه ماست

این جا سر نکته‌ای‌ست مشکل

این جا نبود ولیکن این جاست

جز در رخ جان مخند ای دل

بی او همه خنده گریه افزاست

آن دل نبود که باشد او تنگ

زان روی که دل فراخ پهناست

دل غم نخورد غذاش غم نیست

طوطی‌ست دل و عجب شکرخاست

مانند درخت سر قدم ساز

زیرا که ره تو زیر و بالاست

شاخ ار چه نظر به بیخ دارد

کان قوت مغز او هم از پاست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها