0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:38 PM

من سر نخورم که سر گران‌ست

پاچه نخورم که استخوان‌ست

بریان نخورم که هم زیان‌ست

من نور خورم که قوت جان‌ست

من سر نخوهم که باکلاهند

من زر نخوهم که بازخواهند

من خر نخوهم که بند کاهند

من کبک خورم که صید شاهند

بالا نپرم نه لک لکم من

کس را نگزم که نی سگم من

لنگی نکنم نه بدتکم من

که عاشق روی ایبکم من

ترشی نکنم نه سرکه‌ام من

پرنم نشوم نه برکه‌ام من

سرکش نشوم نه عکه‌ام من

قانع بزیم که مکه‌ام من

دستار مرا گرو نهادی

یک کوزه مثلثم ندادی

انصاف بده عوان نژادی

ما را کم نیست هیچ شادی

سالار دهی و خواجه ده

آن باده که گفته‌ای به من ده

ور دفع دهی تو و برون جه

در کس زنان خویشتن نه

من عشق خورم که خوشگوارست

ذوق دهنست و نشو جان‌ست

خوردم ز ثرید و پاچه یک چند

از پاچه سر مرا زیانست

زین پس سر پاچه نیست ما را

ما را و کسی که اهل خوانست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها