0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:34 PM

به جان تو که مرو از میان کار مخسب

ز عمر یک شب کم گیر و زنده دار مخسب

هزار شب تو برای هوای خود خفتی

یکی شبی چه شود از برای یار مخسب

برای یار لطیفی که شب نمی‌خسبد

موافقت کن و دل را بدو سپار مخسب

بترس از آن شب رنجوریی که تو تا روز

فغان و یارب و یارب کنی به زار مخسب

شبی که مرگ بیاید قنق کرک گوید

به حق تلخی آن شب که ره سپار مخسب

از آن زلازل هیبت که سنگ آب شود

اگر تو سنگ نه‌ای آن به یاد آر مخسب

اگر چه زنگی شب سخت ساقی چستست

مگیر جام وی و ترس از آن خمار مخسب

خدای گفت که شب دوستان نمی‌خسبند

اگر خجل شده‌ای زین و شرمسار مخسب

بترس از آن شب سخت عظیم بی‌زنهار

ذخیره ساز شبی را و زینهار مخسب

شنیده‌ای که مهان کام‌ها به شب یابند

برای عشق شهنشاه کامیار مخسب

چو مغز خشک شود تازه مغزیت بخشد

که جمله مغز شوی ای امیدوار مخسب

هزار بارت گفتم خموش و سودت نیست

یکی بیار و عوض گیر صد هزار مخسب

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها