0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:34 PM

رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب

بنشین میان مستان اینک مه و کواکب

آن روز پرعجایب وان محشر قیامت

گشتست پیش حسنت مستغرق عجایب

چون طیبات خواندی بر طیبین فشاندی

طیبتر از تو کی بود ای معدن اطایب

جان را ز تست هر دم سلطانیی مسلم

این شکر از کی گویم از شاه یا ز صاحب

در جیب خاک کردی ارواح پاک جیبان

سر کرده در گریبان چون صوفیان مراقب

عشق تو چون درآمد اندیشه مرد پیشش

عشق تو صبح صادق اندیشه صبح کاذب

ای عقل باش حیران نی وصل جو نه هجران

چون وصل گوش داری زان کس که نیست غایب

جان چیست فقر و حاجت جان بخش کیست جز تو

ای قبله حوایج معشوقه مطالب

نک نقد شد قیامت اینک یکی علامت

طالع شد آفتابت از جانب مغارب

درکش رمیدگان را محنت رسیدگان را

زان جذبه‌های جانی ای جذبه تو غالب

تا بیند این دو دیده صبح خدا دمیده

دام طلب دریده مطلوب گشته طالب

عشق و طلب چه باشد آیینه تجلی

نقش و حسد چه باشد آیینه معایب

کو بلبل چمن‌ها تا گفتمی سخن‌ها

نگذشت بر دهان‌ها یا دست هیچ کاتب

نه از نقش‌های صورت نه از صاف و نه از کدورت

نه از ماضی و نه حالی نه از زهد نه از مراتب

عقلم برفت از جا باقیش را تو فرما

ای از درت نرفته کس ناامید و غایب

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها