0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  9:53 PM

سر بر گریبان درست صوفی اسرار را

تا چه برآرد ز غیب عاقبت کار را

می که به خم حقست راز دلش مطلق‌ست

لیک بر او هم دق‌ست عاشق بیدار را

آب چو خاکی بده باد در آتش شده

عشق به هم برزده خیمه این چار را

عشق که چادرکشان در پی آن سرخوشان

بر فلک بی‌نشان نور دهد نار را

حلقه این در مزن لاف قلندر مزن

مرغ نه‌ای پر مزن قیر مگو قار را

حرف مرا گوش کن باده جان نوش کن

بیخود و بی‌هوش کن خاطر هشیار را

پیش ز نفی وجود خانه خمار بود

قبله خود ساز زود آن در و دیوار را

مست شود نیک مست از می جام الست

پر کن از می پرست خانه خمار را

داد خداوند دین شمس حق‌ست این ببین

ای شده تبریز چین آن رخ گلنار را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها