ششم
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395 1:46 PM
ای ساقیان مشفق سودا فزود سودا
این زرد چهرگان را حمرا دهید حمرا
ای میر ساقیانم ای دستگیر جانم
هنگام کار آمد مردانه باش مولا
ای عقل و روح مستت آن چیست در دو دستت
پیشآر و در میان نه، پنهان مدار جانا
ای چرخ بیقرارت وی عقل در خمارت
بگشا دمی کنارت صفرام کرد صفرا
ای خواجهٔ فتوت دیباجهٔ نبوت
وی خسرو مروت پنهان منوش حلوا
خلوت ز ما گزیدی آیینهٔ خریدی
تا جز تو کس نبیند آن چهرههای زیبا
در هر مقام و مسکن مهر تو ساخت روزن
کز تو شوند روشن ای آفتاب سیما
این را اگر ننوشی در مرحمت نکوشی
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.