0

غزلیات مسعود سعد سلمان

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۰
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  10:58 AM

ای سلسله مشک فکنده به قمر بر

خندیده لب پر شکر تو به شکر بر

چون قامت تو نیست سهی سرو خرامان

چون چهره تو نیست گل لعل به بر بر

تا تو کمری بستی باریک میان را

گویی که عیان بستی ویحک به خبر بر

مانا که رخم زرین کردی ز فراقت

کردی ز رخم طرف و نشاندی به کمر بر

چندان غم و اندوه فراز آمده در دل

کاندوده شده انده و غم یک بدگر بر

دل شد سپر جان ز نهیب مژه تو

تا چون مژه زخمی زند آخر به جگر بر

جان و تن بیچاره درمانده نمانند

گر زخم جگردوز تو آمد به جگر بر

تا هجر نشسته ست به نزدیک تو ساکن

این وصل سراسیمه بماند دست به در بر

بر تو گذرم روی بتابی همی از من

گویی که ندیدی تو مرا جز به گذر بر

من بر تو همی هر چه کنم دست نیابم

ای رشک قمر دست که باید به قمر بر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها