0

مثنویات مسعود سعد سلمان

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷ - مدح ابوالفضایل
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:06 AM

بوالفضایل که سیدیست اصیل

زهره شیر دارد و تن پیل

کارها دیده بزمها خورده

کامها رانده رزمها کرده

فخر گردان و تاج را دانست

زو دل شاه سخت شادانست

شاه را طبع در نشاط آرد

می که با او خورند بگوارد

چشم بد دور صورتی دارد

که شجاعت ازو همی بارد

بزم را چون پگاه برخیزد

عشرتی از میان برانگیزد

ساغر بوالفضایلی بر کف

برود چون مبارزان بر صف

دوستگانی دهد ندیمان را

بر فروزد دل کریمان را

مست گردد چو پیل با یک و پنج

نقل سازد ز نارسیده ترنج

عیب او نیز یاد خواهم کرد

دل خصمانش شاد خواهم کرد

کس نباشد قمار دوست چو او

ز آن همه طایفه هموست همو

خواهد از شاه تا قمار کند

ببرد سیم و در کنار کند

چون حریفان به جمله گرد آیند

سیم ریزند و کیسه بگشایند

نا زده زخم خرمراد او را

بکند صد هزار گونه دعا

باز چون ماند سیم کم شمرد

دست چون بر زد از میان ببرد

چون برد آستین کند پر سیم

ندهد هیچ بورک اینت غنیم

بستهد چون نماند بر خیزد

با حریفان به جمله بستیزد

چون موکل شود بدو فراش

عشوه ها سازد و دهد کرناش

راست گویم ظریف جانوریست

از لطافت به راستی جگریست

چه عجب گر زنانش فتنه شوند

از پس او به شهرها بروند

هیچ زن را به لطف ننوازد

تا همه خانه اش نپردازد

سغبه گردند و دوست گیرندش

جامه و سیم و زر پذیرندش

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها