0

قصاید مسعود سعد سلمان

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۶۲ - وعظ و تنبیه
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  3:38 PM

گردش آسمان دایره وار

گاه آرد خزان و گاه بهار

گه کند عیش زندگانی تلخ

گه کند روز شادمانی تار

دیده ای را زند ز انده نیش

جگری را خلد ز مرگی خار

نرهد زو نهنگ در دریا

نجهد زو پلنگ در کهسار

کرده بر سرکشان به حمله ستم

برده از خسروان به قهر دمار

نیست جسمی کزو ننالد سخت

نیست چشمی کزو نگرید زار

زندگانی و جان و دل شکرد

زخم این اژدهای عمر شکار

کامرانی و عز و لهو خورد

دهن این نهنگ مردم خوار

بس بناها که او برآوردست

باز کردست با زمین هموار

بس روان ها که او بپروردست

که ندادست باز پس زنهار

گاه بر مادری ز دست آتش

گه ربوده ست بچه ای ز کنار

تو اگر سال و مه بنالی سخت

تو اگر روز و شب بگریی زار

عاقبت هیچ فایده نکند

پس تن خویش هیچ رنج مدار

ای ملک زاده ای که فکرت تو

روشن آیینه ای است بی زنگار

نیک دانی که کس نیاید پس

با قضاهای ایزد دادار

چرخ تندست تن به رنجه منه

مرگ حقست دل به غم مسپار

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها