0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:14 AM

رفتی و رفت بی‌رخت از دیده روشنی

در دیده ماند اشکی و آن نیز رفتنی

آن تن ز پافتاد که در زیر بار عشق

از کوههای درد نکردی فروتنی

آن قدر که بود خیمهٔ عشق تو را ستون

از بار هجر گشت بیک بار منحنی

چشمی که دل به دامن پاکش زدی مثل

از گریهٔ شهره گشت به آلوده دامنی

دستی که پیش روی تو گلشن طراز بود

از داغ دسته بست ز گلهای گلخنی

باری تو با که بردی و بی‌من درین سفر

جان را که برق عشق تو را کرد خرمنی

آن غمزه‌ای که یک تنه می‌زد به صد سپاه

در ره کدام قافله را کرد رهزنی

آن ترک‌تاز ناز به گرد کدام ملک

کرد از سپاه دغدغه تاراج ایمنی

پیدا شد از فروغ رخت بر کدام دشت

در لاله‌ها طراوت گلهای گلشنی

چشم کدام آهو از آن چشم جان شکار

آموخت آدمی کشی و مردم افکنی

افسوس محتشم که ره نطق بست و ماند

در کان طبع نادره در های مخزنی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها