0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:12 AM

به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم

کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم

گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی

به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم

دلم زان آفت جان بود فارغ‌وز بلا ایمن

ز آفت دوستی باز آن بلا برخود پسندیدم

ز راه عشق بر می‌گشتم آن رعنا دچارم شد

ازان راهی که می‌رفتم پشیمان بازگردیدم

هنوزم با نهال قامتش باقیست پیوندی

که هرجا دیدم او را جلوه‌گر چون بید لرزیدم

چنان ترسیده‌ام از غمزهٔ مردم شکار او

که هرگاه آن پری در چشمم آمد چشم پوشیدم

در آن ره محتشم کان سروقد میرفت و من در پی

زمین فرسوده شد از بس که بر وی چهره مالیدم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها