0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:07 AM

به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من

گره گردیده حرفی در دل او گوئیا از من

زبانش خامش از شرم ولبش در جنبش از خوبی

نمی‌دانم چه در دل دارد آن کان حیا از من

جبین پرچین و دل پرکین سبک کام و گران تمکین

ز پیشم رفت تا در خاطرش باشد چها از من

مرا هم راز چون با غیر دید و لب گزید آن بت

ندانستم که پاس راز او می‌داشت یا از من

چنان بی‌اعتبارم پیش او کز بهر خونریزم

کشد تیغ جفا گر بشنود نام وفا از من

چو هم رازم به کس بیندشود دهشت بر او غالب

دلش از راز داران نیست ایمن غالبا از من

به دریا قوت را چون کرد پنهان این کمان ببردم

که می‌ترسد ز رازش حرفی افتد برملا از من

نهانی می‌نمایندم بهم خاصان او گویا

به آن بیگانه خو هم گفته حرف آشنا از من

دهد غماز را دشنام پیش محتشم یعنی

تو هم باید دگر حرفی نگوئی هیچ جا از من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها