0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:06 AM

رخت را آفتاب سایه‌گستر می‌توان گفتن

خطت را سایهٔ خورشیدپرور می‌توان گفتن

میانت را نشاید موی گفت از نارکی اما

دهانت را ز تنگی تنگ شکر می‌توان گفتن

رخت را با رخ یوسف مقابل می‌توان کردن

دمت را با دم عیسی برابر می‌توان گفتن

مکرر گرچه نتوان گفت با آن نوش لب حرفی

لبش را گفته‌ام قند و مکرر می‌توان گفتن

به آن مه در سرمستی حدیثی گفته‌ام کین دم

نه ز آن برمی‌توان گشتن نه دیگر می‌توان گفتن

به سان محتشم داد به شاهی کشور دل را

که او را پادشاه هفت کشور می‌توان گفتن

سپهر دین و دولت شهسوار عرصه شوکت

که خاک پای او را تاج قیصر می‌توان گفتن

الوالغالب جلال الغروالدین شاه ابراهیم

که نعل توسنش را ماه نور می‌توان گفتن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها