0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:05 AM

فتنه می‌خیزد از آن ترکانه دامن برزدن

عشوه می‌ریزد از آن مستانه گل بر سر زدن

ترک چشمش دارد آیا از کدام استاد یاد

دست از تمکین به جنبانیدن خنجر زدن

شیر دلرا کند گرد لشگر حسنش ز جا

نیست آسان خویش را بر قلب این لشگر زدن

قسمی از بیگانگی دارد که می‌بارد از آن

خانهٔ دل را به دست آشنائی در زدن

باده در خلوت کشیدن‌های او را در قفاست

سر ز جائی برزدن آتش به عالم در زدن

یک جهان لطف است ازو بعد از تواضعهای عام

سر ز من پیچیدن اندر حالت ساغر زدن

نرگس خنجرزن او زخم خنجر خورده را

می‌کشد از انتظار خنجر دیگر زدن

پیش آن چشم ای غزالان عشوهٔ چشم شما

نیست جز بر چشم مردم مشت خاکستر زدن

محتشم پروانه آن شمع گشتی وای تو

نیست کار سرسری گرد سر او پر زدن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها