0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:03 AM

از سر کوی تو با صدگونه سودا می‌روم

داغ بر جان بار بر دل خار در پا می‌روم

آن چه با جان من بدروز می‌کردی مدام

کی کنی امروز اگر دانی که فردا میروم

مژدهٔ تخفیف وحشت ده سگان خویش را

کز درت با یک جهان فریاد و غوغا می‌روم

می‌روم زین شهر و اهل شهر یک یک می‌کنند

زاری بر من که پنداری ز دنیا می‌روم

دشت تفتان‌تر ز صحرای قیامت می‌شود

با تف دل چون من مجنون به صحرا می‌روم

در لباس منع رفتن بس کن ای جادوزبان

این تقاضاها که من خود بی‌تقاضا می‌روم

محتشم از بس پشیمانی به آن سرو روان

حرف رفتن سر به سر می‌گویم اما می‌روم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها