0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  12:02 AM

سرو خرامان من طره پریشان رسید

سلسلهٔ عشق را سلسله جنبان رسید

چاک به دامان رساند جیب شکیبم که باز

سرو قباپوش من برزده دامان رسید

چشم زلیخای عشق باز شد از خواب خویش

هودج یوسف نمود فتنه ز کنعان رسید

محمل لیلی حسن ناقه ز وادی رساند

بر سر مجنون عشق شوق شتابان رسید

باره شیرین نهاد سر به ره بیستون

کوه کن غصه را قصه به پایان رسید

کرد شهنشاه عشق بر در دل شد بلند

کشور بی‌ضبط را مژدهٔ سلطان رسید

خانهٔ مردم نهاد رو به خرابی که باز

دجلهٔ چشم مرا نوبت طوفان رسید

در نظر اولم اشک به دل شد به خون

بس که به دل زخمها زان بت فتان رسید

آن که ز خاصان او طاقت نازی نداشت

از پی آزردنش کار به درمان رسید

بر لب زخم دلم در نفس آخرین

شکر که از دست دوست شربت پیکان رسید

جان شکیبنده را صبر به جانان رساند

محتشم خسته را درد به درمان رسید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها