0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:47 PM

حسن پری جلوه کرد دیو جنونم گرفت

ای دل بدخواه من مژده که خونم گرفت

من که شب غم زدم بس خم از اقلیم عشق

تفرقه چونم شناخت حادثه چونم گرفت

خنجر جور توام سینه به نوعی شکافت

کاب دو چشم از برون راه درونم گرفت

بهر رضای توام چرخ ز قصر حیات

خواست به زیر افکند بخت نگونم گرفت

هیچ گه از جرم عشق گرم به خونم نگشت

خوی تو در عاشقی بس که زبونم گرفت

عشق که تسخیر من از خم زلف تو کرد

در خم من سالها داشت کنونم گرفت

محتشم از مردمان بود دل من رمان

رام پری چون شدم گرنه جنونم گرفت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها