0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:40 PM

حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است

که حیا این همه آتش به گلت در زده است

زده جام غضب آن غمزه مگر غمزده‌ای

طاق ابروی تو را گفته و ساغر زده است

شعلهٔ شمع جمالت شده برهم زده آه

مرغ روح که به پیرامن آن پرزده است

خونت از غیرت اشک که به جوش است که باز

گل تبخاله ز شیرین رطبت سرزده است

می‌گذشتی وز میغ مژه خون می‌بارید

که به حیران شده‌ای چشم تو خنجر زده است

جیب جانش ز من اندر خطر است آن که چنین

دامن سعی به راه طلبت بر زده است

حاجبت کرده کمان زه مگر از کم حذری

داد جرات زده‌ای قصر تو را در زده است

خوش حریفیست که در وادی عشقت همه جا

خیمه با محتشم از لاف برابر زده است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها