0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  10:16 PM

کسی ز روی چنان منع چون کند ما را

خدا برای چه داده است چشم بینا را

نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز

که ساخت عشق تو آوارهٔ جهان ما را

درون پرده ازین بیشتر مباش ای گل

که نیست برگ و نوا بلبلا، شیدا را

هزار سلسله مو در پیت به خاک افتد

چو برقفا فکنی موی عنبر آسا را

برای جلوه چو نخل تو را دهد حرکت

جسد به رعشه درآرد هزار رعنا را

به آن تکلم شیرین گهی که جان بخشی

به دم زدن نگذارد کسی مسیحا را

به جز وفای تو درد مرا دوائی نیست

خدا دوا کند این درد بی‌دوا ما را

ز غمزه دان گنه چشم بی‌گنه کش خویش

که تیغ می‌دهد این ترک بی‌محابا را

بهر زه لب مگشا پیش کس که نگشائی

زبان محتشم هرزه گوی رسوا را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها