0

غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:31 PM

چند چشمت بسته بیند چشم سرگردان من

چشم بگشا ای بلاگردان چشمت جان من

جان مردم را خراشید آن که حک کرد از جفا

حرف راحت را ز برگ نرگس جانان من

تا چرا چشم تو پرخون باشد و از من پرآب

میشود کور از خجالت چشم خون‌افشان من

گشت مژگان تو یکدم خون چکان وز درد آن

مانده تا روز قیامت خون‌فشان مژگان من

آن که از عین ستم زد زخم بر آهوی تو

مردم چشم مرا خون ریخت در دامان من

ناله‌ات کرد آن چنان زارم که امشب از نجوم

آسمان را پنبه در گوش است از افغان من

تا مرا باشد حیات و محتشم را زندگی

ریخت ای گل زان او بادا و دردت زان من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها