0

غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات از رسالهٔ جلالیه محتشم کاشانی
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  9:29 PM

آزرده‌ام به شکوه دل دلستان خود

کو تیغ که انتقام کشم از زبان خود

تیغ زبان برو چو کشیدم سرم مباد

چون لاله گر زبان نکشم از دهان خود

انگیختم غباری و آزردمش به جان

خاکم به سر ببین که چه کردم به جان خود

از غصهٔ درشتی خود با سگان او

خواهم به سنگ نرم کنم استخوان خود

جلاد مرگ گیرد اگر آستین من

بهتر که او براندم از آستان خود

خود را به بزمش ارفکنم بعد قتل من

مشکل که بگذرد ز سر پاسبان خود

بر آتشم نشاند و ز خاطر برون نکرد

آن حرفها که ساخته خاطر نشان خود

دایم به زود رنجی او داشتم گمان

کردم یقین به یک سخن آخر گمان خود

شک نیست محتشم که به این جرم می‌کنند

ما را سگان یار برون از میان خود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها