0

قصاید قاآنی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۷ - تتمهٔ قصیده
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  11:36 AM

ای با خطاب مهر تو هر ذره‌یی سپهر

ای با عتاب قهر تو هر ممکنی محال

حالی بدان رسیده که از حرص مدح تو

بر من ز لفظ و معنی تنگ اوفتد مجال

یکسو ز بس هجوم مضامین دلفریب

حیران شود خیال من از فرط ارتجال

یکسو ز بس تراکم الفاظ دلنشین

لکنت خورد زبان من از فرط اتصال

گرم آنچنان دوند حروف از قفای هم

کاین حرف می‌نجوید از آن حرف انفصال

شین خیزد ازکناری و اندر دود به سین

دال آید از کرانی و اندر جهد به ذال

پهلوزنان حروف مخارج به یکدگر

من در میانه هائم و حیران خموش و لال

زین درگذر مدیح توگفتن مرا چه سود

کز هرکسی مدیح تو خوشترکند خصال

مانی بدان قمر که بتابد به نیمشب

مانی بدان مطر که ببارد به خشک‌سال

مداح آن قمر که بود به از آن فروغ

وصّاف این مطر که نکوتر ازین نوال

مریخ را ز مهر تو سرطان شود شرف

ناهید را ز قهر تو میزان شود وبال

بخت ترا جه‌ان نفریبد به سیم و زر

با شوی نوجوان ‌کند عشوه پیرزال

از یمن خاکپای تو طفلان به عهد تو

با چشم سرمه‌ کرده برآیند چون غزال

برگرد آفرینش عالم ز عقل کل

حصنی حصین‌ کشید ز آغاز ذوالجلال

وانگه‌ کلید حصن به دست تو داد و گفت

کاین حصن را ندانم غیر از تو کوتوال

در هرچه در عوالم ذاتت نهفته بود

نقشی نمونه ساخت خداوند لایزال

از قدر تو فلک‌کرد از رای تو نجوم

از خلق تو ملک ‌کرد از حزم تو خیال

قاآنی این فصاحت بیهوده را بهل

بیدار شو ز خواب یکی چشم خود بمال

چون وهم عاجزست چه آید زگفتگو

چون عقل هائمست چه خیزد ز قیل و قال

ناکام عاشقان نبود جزکنار و بون

تا کار صوفیان نبود جز سماع و حال

دوران دولت تو برون باد از شمر

خورشید شوکت تو مون باد از زوال

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها