0

غزلیات قاآنی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۰
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  10:08 PM

هرکس به هوای جان گرفتار

ما بی تو ز جان خویش بیزار

جا بی‌ تو کنم به خلد هیهات

دل بی‌تو نهم به عیش زنهار

جان بی‌تو به پیکرم بود تنگ

سر بی‌تو به گردنم بود بار

دلهای گشاده از غمت تنگ

جان‌های عزیز در رهت خوار

ابروی تو بر سرم کشد تیغ

مژگان تو بر دلم زند خار

ای تازه جوان که چون جوانی

رفتی و نیامدی دگربار

در سایهٔ زلف خط و خالت

مانند به شبروان عیار

در هند شنیده‌ام که طوطی

شکر شکنست و سرخ منقار

زانسان که خطت به سایهٔ زلف

پیرامن آن لب شکربار

زلفست فراز قدت آری

بر سرو بن آشیان کند مار

کویت به نگارخانه ماند

از حیرت طالبان دیدار

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها