غزل شمارهٔ ۲۸۷
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395 4:25 PM
محنت این سرا بکش ریح نجات میرسد
در ظلمات صبر کن آب حیات میرسد
گر تو کنی بدوست رو تن بدهی بحکم او
صد مددش بجان تو از جذبات میرسد
بهر حلاوت حیات تن به نبات عشق ده
چوب چو در شکر رسد شاخ نبات میرسد
بار صلوه را بکش تلخی صوم را بچش
بهر صلوه وصوم از و صد صلوات میرسد
مالی اگر رسد برات از دل خوش بده زکات
در دو سرا دهنده را اجر زکات میرسد
حج بگذار اگر ترا هست توان و طاقتی
در ره کعبه حاج را صد برکات میرسد
عشق بورز ای پسر در ره عشق باز سر
کشتهٔ عشق دوست را تازه حیات میرسد
در ره حق ثبات ورز تا برسی بدوست فیض
عذر فتور خواستن کسی بثبات میرسد
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.