0

غزلیات فیض کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۶۹
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  4:21 PM

ای مسلمانان مرا عشق جوانی پیر کرد

پای دل را کافری در زلف خود زنجیر کرد

نی غلط، گردد جوان از عشق‌بازی اهل دل

غم که باشد تا تواند عاشقانرا پیر کرد

نی غلط هم نیست سوزد مغز را در استخوان

هم جوان هم پیر را از جان شیرین سیر کرد

از بنی‌آدم چه میخواهند این قوم پری

یا رب این بیداد خوبان را که بر ما چیر کرد

تا دچار من شده است ابرو کمانی در کمین

بهر قصد جان من مژگان خود را تیر کرد

ای عزیزان با دل من نازنینانرا چه کار

در شمار چیستم تا بایدم تسخیر کرد

نی غلط کردم که اینان نیز چون من سخره‌اند

پادشه عشق است معشوقی کجا تقصیر کرد

روز اول پای دل را فیض میبایست بست

کار چون از دست شد کی میتوان تدبیر کرد

بودنی چون بایدش بودن پشیمانی چه سود

رو نماید آخرآن کاول قضا تقدیر کرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها