غزل شمارهٔ ۲۱۰
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395 4:05 PM
چشم او کرد بقتلم تصریح
نگهش کرد بعفوم تملیح
سوی من کرد نگاه گرمی
که در آن بود بوصلش تلویح
کرد مژگانش اشارت با لب
که بیفشان شکری با تملیح
لب لعلش شکری داد بمن
نمکین شکر شیرین ملیح
سخنی رفت میان من و او
باشارت به کنایت نه صریح
بطمع شد دل من زان الطاف
که مگر وعده اوهست صحیح
دل چو بستم بوصالش گفتا
می ندانی که بوصلیم شحیح
گر نهد لب بلب فیض شود
سخنانش همه شیرین و ملیح
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.