غزل شمارهٔ ۱۸۵
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395 3:58 PM
دوش از من رمیده میرفت
دامان زکفم کشیده میرفت
میرفت و مرا به حسرت از پی
دریا دریا زدیده میرفت
میرفت به ناز و رفته رفته
آرام دل رمیده میرفت
میرفت و دل شکسته از پی
نالان نالان طپیده میرفت
میرفت و روان روان بدنبال
تن در عقبش خمیده میرفت
میرفت سرور و شادمانی
از سینه مرا و دیده میرفت
میرفت بیاد هجرش از پی
هوش از سر من پریده میرفت
میرفت و فغان من بدنبال
او فارغ و ناشنیده میرفت
میرفت و منش فتاده در پی
صد پرده من دردیده میرفت
میرفت و جهان جهان تغافل
گفتی که مرا ندیده میرفت
میرفت بصد هزار تمکین
سنجیده و آرمیده میرفت
کس سرو چمن چمان ندیده است
آنسو روان چمیده میرفت
حیف است که بر زمین نهد پای
ای کاش فرا ز دیده میرفت
بس فیض ز رفتنش غزل کاش
در آمدنش قصیده میرفت
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.