0

غزلیات فروغی بسطامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۰۱
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  1:58 PM

گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی

کار را از همه سو تنگ به شکر نکنی

نقد جان تا ندهی کام تو جانان ندهد

ترک سر تا نکنی، وصل میسر نکنی

گر ببینی به خم زلف درازش دل من

یاد سر پنجهٔ شاهین کبوتر نکنی

چرخ مینا شکند شیشهٔ عمر تو به سنگ

گر ز مینا گل رنگ به ساغر نکنی

پیر خمار تو را خشت سر خم نکند

تا گل قالبت از باده مخمر نکنی

چشم دارم ز لب لعل تو من ای ساقی

که براتم به لب چشمهٔ کوثر نکنی

عالم بی خبری را به دو عالم ندهم

تا مرا با خبر از عالم دیگر نکنی

مجلس نیست که بنشینی و غوغا نشود

محفلی نیست که برخیزی و محشر نکنی

همه کاشانه پر از عنبر سارا نشود

گر شبی شانه بر آن جعد معنبر نکنی

شکر کز سلسلهٔ موی تو دیوانگیم

به مقامی نرسیده‌ست که باور نکنی

دست از دامنت ای ترک نخواهم برداشت

تا به خون ریزی من دست، به خنجر نکنی

خون من ریخت دو چشم تو و عین ستم است

دعوی خونم اگر زین دو ستمگر نکنی

تو بدین لعل گهربار که داری حیف است

که ثنای کف بخشندهٔ داور نکنی

آفتاب فلکت سجده فروغی نکند

تا شبی سجدهٔ آن ماه منور نکنی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
shayesteh2000
دسترسی سریع به انجمن ها