0

غزلیات فروغی بسطامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۶۶
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  1:54 PM

با آن که می از شیشه به پیمانه نکردی

در بزم کسی نیست که دیوانه نکردی

ای خانه شهری نگهت برده به یغما

در شهر دلی کو که در او خانه نکردی

تا گنج غمت را سر ویرانی دلهاست

یک خانه دل نیست که ویرانه نکردی

از حال شکست دلم آگاه نگشتی

تا زلف شکن بر شکنت شانه نکردی

تنها نه من از عشق رخت شهرهٔ شهرم

صاحب نظری نیست که افسانه نکردی

نازم سرت ای شمع که شهری زدی آتش

واندیشه ز دود دل پروانه نکردی

با چشم تو محرم نشدم تا به نگاهی

بیگانه‌ام از محرم و بیگانه نکردی

ای آن که به مردی نشدی کشتهٔ جانان

دردا که یکی همت مردانه نکردی

ایمن دلی از دست ستم کاری صیاد

خون خوردن و فریاد غریبانه نکردی

دل تنگ شدی باز فروغی مگر امروز

از دست غمش گریه مستانه نکردی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها