0

غزلیات فروغی بسطامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۱۳
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  1:48 PM

با رقیب آمدی به محفل من

برق غیرت زدی به حاصل من

جان به آسانی از غمت دادم

وز تو آسان نگشت مشکل من

جانم از تن سفر نمی‌کردی

گر نمی‌رفتی از مقابل من

کینم انداختند در دل تو

مهرت آمیخت در دل من

تشنهٔ آب زندگی بودم

خاک می‌خانه گشت منزل من

شوق زخم دگر به جان دارد

دل مجروح نیم بسمل من

خنجری زد به سینه‌ام قاتل

که فزون ساخت حسرت دل من

قابل تیغ او شدم آخر

کار خود کرد بخت مقبل من

می‌دهد جان فروغی از سر شوق

هر که بیند جمال قاتل من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها