0

غزلیات فروغی بسطامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۴
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  12:46 PM

نرگس مست تو راه دل هشیاران زد

خفته را بین که چسان بر صف بیداران زد

عشق هر عقده که در زلف گره گیر تو بود

گه به کار من و گاهی به دل یاران زد

ساقی آن باده که از لعل تو در ساغر ریخت

آتشی بود که در خانهٔ میخواران زد

تو که از قید گرفتاری دل آزادی

کی توان با تو دم از حال گرفتاران زد

تا عذار تو عرق‌ریز شد از آتش می

باغبان گفت که بر برگ سمن باران زد

تا خط سبز تو از یاسمت چهره دمید

برق یاس آمد و بر کشت طلب کاران زد

آن که در بزم توام توبه ز می خوردن داد

گرم شوق آمد و سر بر در خماران زد

نازم آن چشم سیه مست که از راه غرور

سرگران آمد و بر قلب سبکباران زد

جور خوبان جفا پیشه فروغی را کشت

تا دم از محکمی عهد وفادارن زد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها