0

غزلیات فروغی بسطامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۰
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  12:45 PM

نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان می‌کرد

مشتری فکر خریداری‌اش آسان می‌کرد

تلخ کام از لب شیرین بتی جان دادم

که به یک خنده جهان را شکرستان می‌کرد

همه جعمیت عشاق پریشان می‌شد

چون صبا شرحی از آن زلف پریشان می‌کرد

کوی دل ها همه از شوق به سر می‌غلطید

چون خم طره او دست به چوگان می‌کرد

گر زلیخا رخ زیبای تو می‌دید به خواب

یوسفش را همهٔ عمر به زندان می‌کرد

خضر اگر لعل روان بخش تو را می‌بوسید

خاک حسرت به سر چشمهٔ حیوان می‌کرد

شب که از خط تو یک نکته بیان می‌کردم

تا سحر مشک ختا باد به دامان می‌کرد

با خیال خط و خال تو دل مشتاقان

مشک در دامن و عنبر به گریبان می‌کرد

کرد با جان فروغی رخ تابندهٔ دوست

با کتان آن چه فروغ مه تابان می‌کرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها