0

غزلیات فروغی بسطامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۸۹
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  12:45 PM

ای خوشا رندی که رو در ساحت می‌خانه کرد

چارهٔ دور فلک از گردش پیمانه کرد

سال ها کردم به صافی خدمت میخانه را

تا می صاف محبت در وجودم خانه کرد

دانهٔ تسبیح ما را حالتی هرگز نداد

بعد از این در پای خم، انگور باید دانه کرد

نازم آن چشم سیه کز یک نگاه آشنا

مردم آگاه را از خویشتن بیگانه کرد

چشمهٔ خورشید رویش چشم را بی تاب ساخت

حلقهٔ زنجیر مویش عقل را دیوانه کرد

من که در افسون گری افسانه‌ام در روزگار

نرگس افسون گر ساقی مرا افسانه کرد

دامن آن گنج شادی را نیاوردم به دست

سیل غم بیهوده یکسر خانه‌ای ویرانه کرد

سر حق را بر سر دار فنا کرد آشکار

در طلب منصور الحق همت مردانه کرد

آن چه با جان فروغی کرد حسن روی دوست

کی فروغی شمع با آتش به جان پروانه کرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها