0

غزلیات فروغی بسطامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۵۲
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  12:39 PM

دل به ابروی تو ای تازه جوان باید داد

بوسه بر تیغ تو باید زد و جان باید داد

شمه‌ای از خط سبز تو بیان باید کرد

گوشمالی به همه سبزخطان باید داد

یا نباید خم ابروی تو شمشیر کشد

یا به یاران همه سر خط امان باید داد

به هوای دهنت نقد روان باید باخت

در بهای سخنت جان جهان باید داد

چشم بیمار تو با زلف پریشان می‌گفت

که به آشفته دلان تاب و توان باید داد

خون مردم همه گر چشم تو ریزد شاید

در کف مرد چرا تیر و کمان باید داد

گر نمودم به همه روی تو را معذورم

قبله را بر همهٔ خلق نشان باید داد

به زیان کاری عشاق اگر خرسندی

هر چه دارند سراسر به زیان باید داد

پنجه در چنبر آن زلف دوتا باید زد

تکیه بر حلقهٔ آن موی‌میان باید داد

همه جا دیده بدان چاه ذقن باید دوخت

همه دم بوسه بر آن کنج دهان باید داد

آخر ای ساقی گل‌چهره فروغی را چند

می ز خون مژه و لعل بتان باید داد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها