غزل شمارهٔ ۱۴۶
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395 12:39 PM
فریاد که رفت خونم از یاد
چون دیده به روی قاتل افتاد
فرزند بشر بدین روش نیست
حوری بچهای تو یا پریزاد
آتش به درون من کسی زد
کز خانه تو را برون فرستاد
تا طرهٔ پرشکن گشادی
عشقم گرهی ز کار نگشاد
تا دانهٔ خال تو برآید
بس خرمن جان من که رفت برباد
بر بست به راستی میان را
در بندگی تو سرو آزاد
عشق تو حریف سخت پیمان
عهد تو بنای سست بنیاد
سر رشتهٔ کین ندادی از دست
ویرانهٔ دل نکردی آباد
من بودم و نالهٔ فروغی
آن هم اثری نکرد فریاد
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.