0

غزلیات فروغی بسطامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۵
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  12:12 PM

غرق مهر شاه دیدم آفتاب و ماه را

دوست دارند این دو کوکب ناصرالدین شاه را

آن شهنشاهی که نیکی کرد با خلق زمین

تا به طاق آسمان زد قبه خرگاه را

گوهر درج سعادت اختر برج شرف

آن که اقبالش بلندی می‌دهد کوتاه را

ناگهان از خدمتش قومی به دولت می‌رسند

کی به هر کس می‌دهند این دولت ناگاه را

قصدش از شاهی به غیر ز نیک‌خواهی هیچ نیست

چون نخواهند اهل دل این شاه نیکو خواه را

دوستان شاه را در عین شادی دیده‌ام

چرخ تا برکنده بهر دشمنانش چاه را

تیغ کج بر دست او داده‌ست قهر ذوالجلال

تا به راه راست آرد مردم گمراه را

پادشاهان از جلال و جاه دارند افتخار

مفتخر از شخص او بنگر جلال و جاه را

تاجداران از سریر و گاه دارند اعتبار

معتبر از ذات او بنگر سریر و گاه را

کی به ایوان رفیعش دست کیوان می‌رسد

تا نبوسد پای کمتر حاجب درگاه را

ظل یزدانش نمی‌خواندندی ابنای زمان

گر به او یزدان نمی‌دادی دل آگاه را

تا فروغی چشمش از نور الهی روشن است

کی رها سازد ز کف دامان ظل الله را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها