0

قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید فرخی سیستانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۲ - همو راست
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  7:45 AM

سر زلف تو نه مشکست و به مشک ناب ماند

رخ روشن تو ای دوست به آفتاب ماند

همه شب زغم نخسبم که نخسبد آنچه عاشق

منم آن کسی که بیداری من به خواب ماند

زفراق روی و موی تو زدیده خون چکانم

عجبست سخت خونی که به روشن آب ماند

سر زلف را متابان سر زلف را چه تابی

که در آن دو زلف ناتافتگی به تاب ماند

تو به آفتاب مانی و ز عشق روی خوبت

رخ عاشق تو ای دوست به ماهتاب ماند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها