0

قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید فرخی سیستانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷ - واو راست
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  7:44 AM

باز یارب چونم از هجران دوست

باز چون گم گشته ام جویان دوست

تا همی خایم لب و دندان خویش

ز آرزوی آن لب و دندان دوست

دیدگانم ابر درافشان شده ست

زآرزوی لفظ در افشان دوست

من نخسبم بی خیال روی یار

من نخندم بی لب خندان دوست

من به جان بادوست پیمان کرده ام

نشکنم تا جان بود پیمان دوست

من چنینم یار گویی چون بود

آن خود دانم ندانم آن دوست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها