پاسخ به:اشعار دفاع مقدس
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 3:43 PM
به گوهر ناياب شلمچه محمد حامدي
يک نفر در پس ديوارهي پرچين مانده است
پيکري در وسط تودهاي از مين مانده است
حرفهايي که براي من و تو ميگويند
قصههايي است که از روز نخستين مانده است
چشمها بس که دعا با لب باران کردند
دستها منتظر لحظهي آمين مانده است
اي شده قافله سالار سپاه خورشيد!
از تو و بدرقهات اشک بلورين مانده است
باد حتي خبري از تو نياورد هنوز
به دل کوچه ما حسرت آذين مانده است
همدمي نيست مرا جز غزل و مشتي اشک
آنچه مانده است از آن خاطرهها، اين مانده است
صبح فردا همهي اهل محل ميگويند
نامت، اي رفته! از اين کوچه! چه شيرين مانده است