0

اشعار دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس
سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  7:15 PM

 
بخشي از «غزل مثنوي تقديم به: سردار شهيد حاج محمود ستوده»
گمشده امشب دل باراني‌ام
در پس اندوه زمستاني‌ام
بغض غريبي شده مهمان من
داغ تو آتش زده بر جان من
بي‌تو در اين همهمه‌ها گم شدم
تشنه‌ي يک جرعه تبسم شدم
غربت غمناک تو شد شعر من
سينه‌ي صد چاک تو شد شعر من
شعر من از نام تو لبريز شد
مستي‌ام از جام تو لبريز شد
بي‌تو شده شام غريبان دلم
غربت اطفال يتيمان دلم
آه بيا و گله وا کن بيا! 
صحبتي از غربت ما کن بيا! 
اي شب چشمان تو زيباترين!
سمت نگاه تو معمّاترين
اي همه‌ي دار و ندار دلم
سبزترين سمت بهار دلم
«رفته‌اي و غرق پريشاني‌ام»
«قافيه در قافيه ويراني‌ام»
رفتي و من ماندم و مشتي غزل
وين دل لبريز پريشاني‌ام
خيمه زده کنج دلم بعد تو
بغض گلو گير زمستاني‌ام
بازترين پنجره‌ها سهم تو
سهم من اين غربت باراني‌ام
کولي سرگشته‌ي صحرا شدم
چاره کن اين بي‌سر و ساماني‌ام
بعد تو افسوس نزد انفجار
ترکشي از لطف به پيشاني‌ام
آي تو کز سمت جنون رفته‌اي! 
غرقه به خون غرقه به خون رفته‌اي
آي تو سردار سپاه علي! 
همدم آه شب و چاه علي
شب شده لبريز پريشاني‌ات
ماه زده بوسه به پيشاني‌ات
بسته حنا بر شب گيسوي تو
صبح پريشان شده از موي تو
عشق چراغان شدن چشم توست
آينه‌بندان شدن چشم توست
چشم تو تا آينه‌بندان شود
غربت شب‌هام چراغان شود
گيسوي خورشيد پريشان توست
ماه عزادار زمستان توست
اي شب چشمان تو پولک‌نشان! 
وسعت چشمت همه‌ي آسمان
من کي‌ام از داغ تو لب وا کنم
بايد از اين مرحله پروا کنم
من که دلم شوق شهادت نداشت
مثل دلت آن همه وسعت نداشت
زندگي از پلک تو آويخته
ماه به موي تو غزل ريخته
گمشده رازي شده خنديدنت
با تپش حادثه رقصيدنت
خشم تو از صاعقه سوزنده‌تر
از نفست دامن شب شعله‌ور
هر که شبيه تو به صحرا نزد
در عطشش مُرد و به دريا نزد
لشکر مهدي (عج) دل طوفاني‌ات
مرهم يک عمر پريشاني‌ات
لشکر المهدي (عج) و پرپر شدن
يک شبه يک عمر کبوتر شدن
لشکر المهدي (عج) شب خيس دعا
تازه شدن در نفس «مرتضي»
لشکر المهدي (عج) و گودال خون
تربت صدها بدن لاله‌گون
لشکر المهدي (عج) و صد بي‌قرار
لشکر مهدي (عج) و شب انتظار
باز تفنگ و تو و اين سرزمين
باز تو و معبر و ميدان مين
باز شب حمله و «محمود» و تب
غرق منوّر شدن نيمه شب
باز شب حمله و حال غريب
باز شب حمله و «‌امّن يجيب»
باز شب حمله و «آهنگران»
مرثيه و نوحه‌ي صاحب زمان (عج)
باز چکاچک همه‌ي شمشيرها
باز شب تشنگي تيرها
داغ ستوده است و دو صد ماجرا
داغ من و اين من از من جدا
داغ ستوده‌ست و من ناشکيب
داغِ مَنِ از همه جا بي‌نصيب
سرسبد سفره‌ي عيدم کجاست
پيکر «محمود» شهيدم کجاست
هم‌سفرش گفت که از خط گذشت
آن شب پرحادثه از شط گذشت
آن شب پرحادثه «محمود» رفت
او که قرار دل ما بود رفت
رفت و اسير تب گندم نشد
بين « بلي » گفتن و «لا» گم نشد
در شب دف‌کوبي خمپاره‌ها
رفت به مهماني فواره‌ها
يک دو قدم مانده به ميدان مين
ماه پريشان شده روي زمين
بعدِ همان شد، شب پر از خطر
هيچ کسي از تو ندارد خبر... 
 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها